ستایش جونستایش جون، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

ستایش و نیایش دو پرنسس دوست داشتنی

جشن روز معلم

سر کار خانم مرضات معلم کلاس اول دبستانس ستایش است که ستایش خیلی دوستش داره .که به خاطر علاقه شان ساعت 2 و 47 صبح بود که دیدم ستایش لباس و مانتو مدرسه اش رو پوشیده و صدایم میزد که مامان دیر شد.تعجب کردم که ستایش قبل من اون هم نیمه شب بیدار شده و این خاطره زیبایی بود که همیشه به یادماندنی است.چند عکس با معلم و همکلاسی های ستایش گرفتم که می بینیم.     ...
14 ارديبهشت 1394

آراد جان تولدت مبارک

آراد جان پسر خاله ستایش و نیایش که 26 روز با نیایش تفاوت سنی داره و بهترین همبازی نیایش .عزیزم آراد جان تولدت رو تبریک میگم .هدیه تولدت رو خاله واست گذاشته عزیزم. سومین سالگرد تولد دلبندتان رو تبریک میگم . ...
16 فروردين 1394

عید شما مبارک

تحویل سال 94 ساعت دو ربع صبح بود که طفلی نیایش خوابش برد و صبح بود که عیدی سال نو رو از مامان و بابا گرفت.بعش هم رفتیم خونه بابا بزرگها و ... به اتفاق چند عکس می بینیم: اینم تخم مرغ شاهکار نازنین ستایش که قبل از سال نو از فروشگاه مدرسه خریده و درستش کرده.دستت درد نکنه دخترم.نازنین ستایش من اونقدر ذوق تحویل سال رو داشت که از حالت چشماش مشخصه که به خاطر لحظه تحویل سال به زور خودش رو نگه داشته.                                   نازنین نیایش ت...
1 فروردين 1394

تولد 3 سالگی نیایش

ناز گلم امروز سومین سالگرد تولد تو یعنی تولد تمام خوبیهاست.دوستت دارم و آرزوی بهترینها را برای نفسم دارم.باز هم بهترین دختر خاله دنیا .اسما جون که رابطه خیلی خوبی با نیایش داره کیک تولد رو سفارش خریدن رو داده بود و به خاطر عمل آپاندیس که دیروز بود همه به خونه خاله آزیتا رفتیم .راستی هدهد فارسی هم با تصویر تولد نیایش جون رو تبریک گفت. عکسها رو ایشالا فردا پست میذارم   ...
19 اسفند 1393

تولد هفت سالگی

ستایش قلب مامان و بابا یازده بهمن ماه هشتاد و شش ساعت یازده و بیست دقیقه یعنی مثل ده دقیقه دیکه یه روز چهارشنبه به دنیا آمد و من مادر شدم و آن شب تا صبح بیدار بودم و شاید از آن موقع تا الان دیگر مثل قبل از مادر شدنم راحت نخوابیدم چون هیچ مادری دیگر راحت نیست و همیشه دلواپس بچه یا بچه هایش است ... امروز اول از همه شبکه هدهدفارسی تولد ستایش رو تبریک گفت که خیلی خوشش اومد که به قول خودش توی تلویزیون اسمش رو گفتن و مامان و بابا روزش رو تبریک گفتیم و قول دادیم که هر چیزی خودش بخواد واسه کادو تولد بخریم.ساعتای چهار بعدظهر بود که داشتم خونه رو مرتب میکردم که سه تا خاله عزیز و آجی اسماء و آرشام و آراد و آرتان اومدن و از همون دم درهمگی وا...
7 بهمن 1393

اولین املاء

ستایش امروز اولین املاء دوران تحصیل رو با صد آفرین پاس کرد.دختر گلم و نازنین ستایشم ایشالا املای زندگیت رو با درجه عالی پاس کنی و با نمرات عالی بتوانی بهترین درس زندگی رو یاد بگیری .   ...
19 آبان 1393

جشن شکوفه ها

الان که دارم خاطرات امروز یعنی سی و یکم شهریور ماه رو مینویسم ستایش خوابیده و نیایش هم داره برنامه باب اسفنجی رو نگاه میکنه.آره روز زیبایی بود روزی که اولین شکوفه زندگیم داره به مدرسه میره .شب قبل خیلی دیر خوابیدم .مانتو نازنیم رو اطو کشیم و ساعت هفت و بیست راهی مدرسه شدیم.وقتی اسمش رو خوندن به طرف کلاسش راهنماییش کردن کلاس اول3 خانم مرضات.ستایش گهگاهی از عکس و فیلم گرفتن خوشش نمیاد که روز امروز یکی از اون روزا بود.ولی چندتا عکس تندتندکی ازش گرفتم که دوتاشو به اتفاق هم میبینیم: ستایش دست در دست بابا جون :                     &...
1 مهر 1393

تمرین اسکیت

ستایش از زمانی که شروع به حرف زدن کرد بهانه اسکیت رو میکرد تا امسال که دیگه خانوم شد تشخیص دادم که دیگه وقتشه تا زمانی که اون اتفاق بد که قبلا واستون نوشتم واسش افتاد و در زمان بهبودی بود که خودش تو ماشین نشسته بود و واسش چند نمونه اسکیت با اجازه فروشده آوردم و یه مدل خوشکل صورتی انتخاب کرد و بهش قول دادم تا خوب شد کمکش میکنم تا یاد بگیره.یه شب رفتیم خونه خاله آزیتا و دختر خاله زهرا که خیلی ماهر بهش یاد داد و یه دفعه دیگه هم اومد خونه خودمون تا دیگه خدا را شکر با پشتکار و علاقه ای که داشت یاد گرفت.چند از عکسا رو میبینیم:                  ...
19 مرداد 1393