ستایش جونستایش جون، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

ستایش و نیایش دو پرنسس دوست داشتنی

عمو پورنگ و پرنسسهای من

وقتی برنامه عمو پورنگ شروع میشه ستایش به سرعت میپره جلو تی وی و نیایش هیچان آبجی رو میبینه میره پیش ستایش و ستایش مهربون میگه بیا عزیزم بیا تو بغل آبجی .     ...
23 اسفند 1392

تولد رزا دختر عمه ستایش و نیایش

دوشنبه ظهر ساعتای دوازده ظهر بود که رزا به دنیا اومد.و ستایش و نیایش دیدار اولشون از رزاست . اولین دختر عمه رزا به دنیا آمد البته خرداد ماه هم اولین پسر عمه به دنیا میاد .   ...
23 اسفند 1392

تولد شش سالگی ستایش

شش سال گذشت شش سال از لحظه ای که من مادر شدم روز چهارشنبه شب ساعت یازده و بیست بود که مادر شدم .عزیزم حس قبل از ساعت یازده و بیست و بعد آن حسی است که فقط مادرها لمس میکنند.دیگر آرامش ندارم همیشه نگرانم دلواپس و آرامش قبلا را ندارم .لحظه ای که تو را در آغوش گرفتم و بچه خودم را در بغل گرفتم نگاه معصومانه ات میگفت که تو هم دلت برایم تنگ شده بود.عزیزم دوستت دارم.به یاد روز تولدت یک جشن خانوادگی کوچولویی گرفتیم و یه جشن تولد تو مهد نابغه که عکساش رو میبینیم.                                ...
23 اسفند 1392

پلاژ بهبهان

                                                            نیایش میل عکس گرفتن نداره                                           &nbs...
23 اسفند 1392

ستایش که واسه خاله آمنه جون عکس گرفته

"خاله آمنه جان دوست دارم " ستایش گفت این رو واسه خاله آمنه بنویس.       این هم عکس دوتاشون تقدیم به خاله آمنه که گفت دلم واسشون تنگ شده     خاله جون دوست داریم و چون پیشمون نیستی همیشه به عکساتون که تو اتاقمون هست نگاه میکنیم . ...
21 اسفند 1392

انتظار تولد

الان خاله کوچولو رو بردن طبقه بال واسه عمل زایمان و ما همه به انتظار تولد هستیم.آبجی کوچولوی من خیلی گریه میکرد.میگن دعاهای بچه ها خیلی گیراست .دیشب به ستایش گفتم واسه خاله فاطمه دعا کن.ساعت ده و ربع آرتان به دنیا اومد.ماشاله هزار ماشاله خیلی ناز.خاله قربونش بره.اینم عکسش:   ستایش و نیایش حالا چهار پسر خاله دارن : محمدرضا 17 ساله. آرشام دو ساله و هشت ماهه و آراد یک و ده ماهه و آرتان یه روزه.و دوتا دختر خاله ناز و مهربون اسما جان و زهرا جان.دوتا پسر دایی محمد امین و امیر مهدی و دختر دایی نانازی سارینا سه ساله. ...
15 بهمن 1392

ستایش و نیایش به همراه آدم برفی

امروز ستایش خانم گفت " من تو عمرم برف ندیدم " بابایی هم که دلش نمیخواد چیزی تو دل دخترش بمونه پیشنهاد داد بریم تنگ ماغر سایت نیروی هوایی .رفتیم به اتفاق عمه نسترن که عکسا رو میبینیم       ستایش و مریم (همسایه قدیمی و دوست خیلی دوست داشتنی ستایش ) گه اتفاقی دیدیمش   ...
29 دی 1392

افتادن دندان شیری

ستایش جان دو روز پیش یعنی دقیقا در پنج سال و یازده ماهگی اولین دندان شیری ش افتاد ولی اونقدر این روزها به دکتر و دوا دادنشان به خاطر آنفلونزا شدیدشان گرفتار بودم که نتوانستم این شادی رو به دختر نازم یک جشن خانوادگی و حتی یک عکس بگیرم.ولی بهش قول دادم یه کادوی خوشکلی واسش بخرم .عزیزم برایت بهترین آرزوها را میکنم.   ...
13 دی 1392