ستایش و لباس عروس
ستایش جان قلب مامان و نفس بابایی دو روزه که اصلا غذا بجز مایعات اونم خیلی کم چیز دیگه ای نمی خوردی .صبح هم خیلی گریه کردی و دلم رو کباب کردی .همش میگفتی نمیتونم چیزی بخورم .بهت گفتم یه عروسک خوشکل مثل خودت واست میخرم اگه بیای بریم دکتر .بالاخره اومدی و با مصرف داروها بهتر شدی.ولی ستایش خانم که کمی حال اومد لباس عروس پوشید و با ژستای خوشکلش مامان و بابا رو از خنده روده بر کرد.
جایی نرید باز هم هست
اینم یکی دیگه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی