ستایش جونستایش جون، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ستایش و نیایش دو پرنسس دوست داشتنی

تولد شش سالگی ستایش

شش سال گذشت شش سال از لحظه ای که من مادر شدم روز چهارشنبه شب ساعت یازده و بیست بود که مادر شدم .عزیزم حس قبل از ساعت یازده و بیست و بعد آن حسی است که فقط مادرها لمس میکنند.دیگر آرامش ندارم همیشه نگرانم دلواپس و آرامش قبلا را ندارم .لحظه ای که تو را در آغوش گرفتم و بچه خودم را در بغل گرفتم نگاه معصومانه ات میگفت که تو هم دلت برایم تنگ شده بود.عزیزم دوستت دارم.به یاد روز تولدت یک جشن خانوادگی کوچولویی گرفتیم و یه جشن تولد تو مهد نابغه که عکساش رو میبینیم.                                ...
23 اسفند 1392

پلاژ بهبهان

                                                            نیایش میل عکس گرفتن نداره                                           &nbs...
23 اسفند 1392

ستایش که واسه خاله آمنه جون عکس گرفته

"خاله آمنه جان دوست دارم " ستایش گفت این رو واسه خاله آمنه بنویس.       این هم عکس دوتاشون تقدیم به خاله آمنه که گفت دلم واسشون تنگ شده     خاله جون دوست داریم و چون پیشمون نیستی همیشه به عکساتون که تو اتاقمون هست نگاه میکنیم . ...
21 اسفند 1392

انتظار تولد

الان خاله کوچولو رو بردن طبقه بال واسه عمل زایمان و ما همه به انتظار تولد هستیم.آبجی کوچولوی من خیلی گریه میکرد.میگن دعاهای بچه ها خیلی گیراست .دیشب به ستایش گفتم واسه خاله فاطمه دعا کن.ساعت ده و ربع آرتان به دنیا اومد.ماشاله هزار ماشاله خیلی ناز.خاله قربونش بره.اینم عکسش:   ستایش و نیایش حالا چهار پسر خاله دارن : محمدرضا 17 ساله. آرشام دو ساله و هشت ماهه و آراد یک و ده ماهه و آرتان یه روزه.و دوتا دختر خاله ناز و مهربون اسما جان و زهرا جان.دوتا پسر دایی محمد امین و امیر مهدی و دختر دایی نانازی سارینا سه ساله. ...
15 بهمن 1392

ستایش و نیایش به همراه آدم برفی

امروز ستایش خانم گفت " من تو عمرم برف ندیدم " بابایی هم که دلش نمیخواد چیزی تو دل دخترش بمونه پیشنهاد داد بریم تنگ ماغر سایت نیروی هوایی .رفتیم به اتفاق عمه نسترن که عکسا رو میبینیم       ستایش و مریم (همسایه قدیمی و دوست خیلی دوست داشتنی ستایش ) گه اتفاقی دیدیمش   ...
29 دی 1392

افتادن دندان شیری

ستایش جان دو روز پیش یعنی دقیقا در پنج سال و یازده ماهگی اولین دندان شیری ش افتاد ولی اونقدر این روزها به دکتر و دوا دادنشان به خاطر آنفلونزا شدیدشان گرفتار بودم که نتوانستم این شادی رو به دختر نازم یک جشن خانوادگی و حتی یک عکس بگیرم.ولی بهش قول دادم یه کادوی خوشکلی واسش بخرم .عزیزم برایت بهترین آرزوها را میکنم.   ...
13 دی 1392

ستایش فرفری

تلویزیون در مورد شب یلدا صحبت میکرد بعد ستایش ازم پرسید مامان شب یلدا چیه بعد از توضیحات من شونه و کشموهاشو آورد و گفت پس موهامو گیس کن که میبینیم:         ...
3 دی 1392

نیایش که بهانه آب بازی کرد

نیایش گفت: " مامانی آبا  " بعد آوردمش کنار آب و خیلی ذوق کرد که به اتفاق هم میبینیم.                                                                                                           ...
15 آذر 1392

ستایش در پاییز

ستایش جون در پاییز سال نود و دو   ستایش خانم خیلی پیاده روی کرد گفت گرمم لباس رویش رو در آوردم واسه دختر گلم     ...
15 آذر 1392